برقص چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند عشق بورز چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای بخوان چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود زندگی کن چنانکه گویی بهشت روی زمین است
محکومم به سکوتی به وسعت تمام حرفهایم ! نمی دانم .. برای خودم می نویسم .. برای تو .. شاید هم برای آنها !! فریاد می زنم اما از دیوار سکوت که عبور می کند خاموش […]
ياد ايامي که خوردم باده ها با چنگ و نيجام مي در دست من، ميناي مي در دست ويدر کنار آيي،……. خزان ما زند رنگ بهارور نيايي فرودين افسرده تر گردد ز ديبي تو جان من […]
به دريايي در اوفتادم كه پايانش نميبينم به دردي مبتلا گشتم كه درمانش نميبينم در اين دريا يكي در است و ما مشتاق در او ولي كس كو كه در جويد كه جويانش نميبينم چه جويم […]
اگر با تمام وجود بخواهی که روز شود روز می شود حتما روزِ اولی که شب هنوز هوای این همه ترس و تاریکی نداشت خیلیها می گفتند دیگر کارِ چراغ و ستاره تمام است اما دیدی […]
باز این دل سرگشته منیاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود وتمنای دو دوستآزمون بود وتماشای دو عشق در زمانی که چو کبک،خنده می زد «شیرین»؛تیشه می زد«فرهاد»! نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،نتوان گفت ز […]
برقص چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند عشق بورز چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای بخوان چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود زندگی کن چنانکه گویی بهشت روی زمین است
محکومم به سکوتی به وسعت تمام حرفهایم ! نمی دانم .. برای خودم می نویسم .. برای تو .. شاید هم برای آنها !! فریاد می زنم اما از دیوار سکوت که عبور می کند خاموش […]
ياد ايامي که خوردم باده ها با چنگ و نيجام مي در دست من، ميناي مي در دست ويدر کنار آيي،……. خزان ما زند رنگ بهارور نيايي فرودين افسرده تر گردد ز ديبي تو جان من […]
به دريايي در اوفتادم كه پايانش نميبينم به دردي مبتلا گشتم كه درمانش نميبينم در اين دريا يكي در است و ما مشتاق در او ولي كس كو كه در جويد كه جويانش نميبينم چه جويم […]
اگر با تمام وجود بخواهی که روز شود روز می شود حتما روزِ اولی که شب هنوز هوای این همه ترس و تاریکی نداشت خیلیها می گفتند دیگر کارِ چراغ و ستاره تمام است اما دیدی […]
باز این دل سرگشته منیاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود وتمنای دو دوستآزمون بود وتماشای دو عشق در زمانی که چو کبک،خنده می زد «شیرین»؛تیشه می زد«فرهاد»! نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،نتوان گفت ز […]