متفرقه

۷ آبان ۱۳۹۲

کافه چی

آهاي کافه چياز ما که گذشتاما هر که تنها آمد اينجامپرس چه ميل داريتلخ ترين قهوه ي دنيا را برايش بريزآدمهاي تنهامِزاج شان به تلخي ها عادت دارد.
۷ آبان ۱۳۹۲

اهو 2

آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد یاران چه چاره سازم با این دل رمیده (حافظ)
۷ آبان ۱۳۹۲

اهو

مستی چشم تو در مرتبه هشیاری است خواب آهونگهان شوخ تر از بیداری است (صائب
۶ آبان ۱۳۹۲

سادگی

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم…من می گریستم به اینکه حتی او هممحبت مرا از سادگی ام می پندارد…
۴ آبان ۱۳۹۲

اسمان عشق

آسمان های عرش خدا در قطره ی اشک من غوطه می خورند… چه آسمان هایی! ابی چون دریا به پهنای عدم به جلال خدا به گرمای عشق به روشنایی امید به بلندی شرف به زلالی خلوص […]
۴ آبان ۱۳۹۲

مسافر خسته

مثل سکوت ساده ی صحرای خسته بودمردی که پای غربت دریا نشسته بودانگار با وجود تمام بلندی اشمثل نماز ظهر مسافر شکسته بودهر شب عبور خط نگاهش به جاده بودمردی که هیچ کس به دلش دل […]
۴ آبان ۱۳۹۲

دعوی عشق

ای دعوی عشق کرده ائین تو کو؟قطع نظر از عقل ..دل ودین تو کو ؟ ای دم زده از داغ صفا ..لاله صفت پیراهن چاک چاک خونین تو… کو ؟سحابی استر ابادی
۲ آبان ۱۳۹۲

تبر

چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، مي کوبد؟اين تبر مال تو نيست؟دستها آن تو نيست؟تو چه محکم و چه کاريو چه باعشق وعلاقه به من شاخه […]
۲ آبان ۱۳۹۲

قحطی

از فراسوی زمان می آییدر فصلِ قحطی شعر و صداو در سپیده دَمی خونینوقتی که کبوترانِ عاشقزیستن رادر پروازی جاودانه جُسته اند .خونِ کبوتراندر ساقه های سبز علف زبانه می کشدو اندیشه ی بیدار جنگلدر زلالِ […]
۴ آبان ۱۳۹۲

اسمان عشق

آسمان های عرش خدا در قطره ی اشک من غوطه می خورند… چه آسمان هایی! ابی چون دریا به پهنای عدم به جلال خدا به گرمای عشق به روشنایی امید به بلندی شرف به زلالی خلوص […]
۴ آبان ۱۳۹۲

مسافر خسته

مثل سکوت ساده ی صحرای خسته بودمردی که پای غربت دریا نشسته بودانگار با وجود تمام بلندی اشمثل نماز ظهر مسافر شکسته بودهر شب عبور خط نگاهش به جاده بودمردی که هیچ کس به دلش دل […]
۲ آبان ۱۳۹۲

تبر

چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، مي کوبد؟اين تبر مال تو نيست؟دستها آن تو نيست؟تو چه محکم و چه کاريو چه باعشق وعلاقه به من شاخه […]
۲ آبان ۱۳۹۲

قحطی

از فراسوی زمان می آییدر فصلِ قحطی شعر و صداو در سپیده دَمی خونینوقتی که کبوترانِ عاشقزیستن رادر پروازی جاودانه جُسته اند .خونِ کبوتراندر ساقه های سبز علف زبانه می کشدو اندیشه ی بیدار جنگلدر زلالِ […]