و مرگ، مُردن نیست و مرگ، تنها، نفس نکشیدن نیست من مردگان بیشماری را دیدهام که راه میرفتند حرف میزدند سیگار میکشیدند و خیس از باران انتظار و تنهایی را درک میکردند شعر میخواندند میگریستند قرض میدادند قرض میگرفتند میخندیدند و گریه میکردند… حسین پناهی