مهمان داشتیمهمه آمدنددست در دستگاه شانه به شانهبا لبخند ، لبخند هایمحو ، خسته ، شادان مهمان داشتیمهمه آمدندو صد ها نوشابه برای هم گشودند از سه نوشابه ای که خریده بودم مهمان داشتیمهمه آمدندلبخند حسودی […]
در گذرگاهی چنين باريکدر شبی اين گونه دل افسرده و تاريک کز هزاران غنچه لب بسته اميدجز گل يخ ، هيچ گل در برف و در سرما نمی رويدمن چه گويم تا پذيرای کسان گرددمن […]
عسل وحشی بوی آزادی میدهدخاک بوی خورشیددهان زن بوی بنفشهو طلا هیچ عطری نداردبوی آب بوی میخک استبوی سیب بوی عشقبوسه طعم یاس دارد همه دریافتیم اما، که همیشه خداخون فقط بوی خون میدهد..
در درون من دخترك كوچكيستكه رمز گل ها رابا شبنم ميداندو زبان ابرها را ميفهمد با صداي بارش باران به خواب ميرود و با بوسه صبحگاهي خورشيد از خواب بر مي خيزد نفس باد را بر […]
دگر مرا صدا مکنمرا ز جام بادهام جدا مکن که جام من به من جواب میدهدبه من کلید شهر خواب میدهددرون خوابهای منتویی و دستهای مهربانتویی و عهدهای استوارو هرچه هست عاشقانه پایداربرو مرا صدا مکنز […]
با من کنون ز وسعت دریا سخن بگواز رویش دوباره ی گل ها سخن بگو کتمان مکن که سر به فلک میزند امیداز نخل پا گرفته ز خرما سخن بگو باور مکن ز محبس تقدیر آمدیاز […]
آرام میبارد باران…ببار بر من ای بارانقطره های باران بر صورتم می خورندمن چترم را میبندم و کنار میگذارم و خودم را به باران میسپارمباران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکندبر لبانم مینشیندچشمانم را […]