معاصر

۱۱ مهر ۱۳۹۲

سوختگان

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصه‌ی شوقش به زبانی […]
۳۰ شهریور ۱۳۹۲

روزی خواهم امد

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای […]
۲۶ شهریور ۱۳۹۲

مست.مست

باز گشتم امشب از میخانه امــــا مست مستسر درون سینه و تنهای تنهـــــا ، مست مستدر میــــــان کوچه‌ها افتان و خیزان ، چون نسیمجامه وارون کرده و شیدای شیدا ، مست مستبــــــــــــــا سری از بادۀ آتش […]
۲۶ شهریور ۱۳۹۲

موج

در دل طوفانى‌ام… از موج خونين باك نيستمى فشارد در بغل……. دريا كنار خويش راموج پر جوشم …..من از دريا نمى‌گيرم كنارمى‌نهم بر دوش طوفان ، كوله بار خويش رابس كه مى پيچد به خود امواج […]
۴ شهریور ۱۳۹۲

ساقی

نگاه کن که نریزد دلی چو باده بدستمفدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستمکنم مصالحه یکسر بصالحان می کوثربشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماندبوجه خیر و […]
۲۲ مرداد ۱۳۹۲

تو کیستی ؟؟؟

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو گیرم […]