مرا به آفتاب معرفي نکنغروب زيباست!در ايستگاه انتظارمي بافم گيسوان ماه را در خيالتا تکبير بوسه ي اذانمي بافم و مي بافمتا قرص ماه تمام شودمي روم تا لبه ي پرچين آفتاببه انتظار غروبي ديگر مي […]
باران می باردبر شیروانی خانه ام وبر تارهای دلم و باز من در پشت پنجره می بینم رؤیای خیس آمدنت را با لباسهائی که در باران خیس شده باشد و باز باران پشت همیشه ی آسمانمی […]
دوباره سیب بچین حوای من ! من خسته ام! ازین زمین ..خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند..هرجا با تو باشم بهشت است این سیب ها برای ما ست در آغوش تو ، بهشت جاریستبوسه […]
چه سخت است هم پاییز باشد.هم ابر باشد.هم باران باشد. هم خیابان خیس اما….. نه تو باشی.… نه دستی برای فشردن باشد.نه پایی برای قدم زدن باشد .نه نگاهی برای زل زدن!!!!!ونه امیدی برای امدن