زن زن طراوت زندگییست زن جنس عجیبی ست چشم هایش را که می بندی ؛ دید دلش بیشتر میشود !دلش را که می شکنی ؛ باران لطافت..از چشم هایش سرازیر،میشه انگاردرست شده تا روی […]
دستت را به من بده و پوست لطیف وسپید ساعد و بازویت را تا با هم از رود عشق بگذریم، گم شویم در جنگل پلکهای درخشان از مهر و برانیم در دریای بیکران دوستت دارم […]
دوست نازنین من من بر این باورم که هنوز هم یک دیدار ساده می تواند سر آغاز پرسه ای غریب در کوچه باغ باران باشد هنوز هم میتوان بوی مهربانی را که مسافرت کرده در […]
تنها بیا می بینی من تنهایم ومنتظر همراهت بیاورابرها را باران را وعشق را کویرتشنه است نه پرنده حوصله پروازدارد و نه شترها نای دویدن در انتهای سراب مارها می خزند بر اندام مرگ مرگ […]
از من مگریز مهربان که دریا دریا تنهایم.. وساحل ساحل در پی تو می گردم .. در دریای محبت به جستجوی دری شاهوار چون تو بودم پس اینک که یافتم • بکنارم بنشین ومرا به […]
دلتنگم از این نقاب های بر چهره لبخندهای خشک..کلیشه ای احوال پرسی های معمولی هوا چقدر خوبه ؟تابستان گرم است … چشم های شیشه ای..که در ان پرتوی از محبت نیست ودستهائی پنهانی با خنجری […]
کاش میدانستم که نگاه تو چنین سرد و ثقیل به سراپای وجودم مشکوک خنده ات از سر زور و کلامت همه با فکر دلم بیگانه به چه می اندیشی؟ از تمنای دلم بیخبری! من و […]
رفتن!!!رفتن که بهانه نمی خواهد، یک چمدان می خواهد از دلخوریهای تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشیهای انکار شده… .رفتن که بهانه نمی خواهد وقتی نخواهی بمانی،با چمدان که هیچ بی چمدان هم می روی… […]
از که به لب دارم، خاکستــر انتــظار مـی ریزد… بـرای نواختنــش، تمـام نفــس های نیامــده ام را مســـاعده گرفتـه ام . ثــانیه، یا ســـال، چه توفیــری دارد؟ من برای کسی می نـــوازم، که هرگــــز، به […]