درخت كوچك تنها به باد عاشق بودو بادبی سرو سامانو بادسر گردان وباد چون من ..شاید زندگی بر باد بود وشاید درخت در انتظار تبر تمام قصه همین بود،راست می گفتی !
عشقدق الباب نمي کند،مودب نيست ،حرف شنو نيستدرس خوانده نيست ، درويش نيستسربزير نيست ،مطيع نيست… عشق ديوار را باور نمي کند، کوه را باور نمي کندگرداب را باور نمي کند، مرگ را حتی باور نداردمثل […]
بیا آخرین شاهکارت را ببینمجسمـه ای با چـشمانی بازخیره به دور دستشاید شرق،شاید غربمبهوت یک شکست،مغلوب یک اتفاقمصلوب یک عشق،مفعول یک تاوانخرده هایش را باد دارد می برد…و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته…بیا آخرین […]
در تصورت می آمد نسیم پاییزی دلت را بلرزاند؟ گل من نسیم پاییزی وزید انار کال دلم را لرزاند چه حس جالبی! صدای ترک خوردن پوست انار تنها زمزمه ای است که از من بگوشت میرسد […]
آمدي در بی زمانی عشق بی تنگنای گزمه ها آنگاه كه گلدان یادگارت تنهائي خاك و اندوه نيمكتهاي باغ را ميگريست آمدي پنجرهام اكنون بهار را به پچپچهست و بسترم سرشار عطر ماندههاي نگاهت … ودستهایم […]