شنیدم که چون قوی زیبا بمیردفریبنده زاد و فریبا بمیردشب مرگ تنها نشیند به موجیرود گوشه ای دور و تنها بمیرددر آن گوشه چندان غزل خواند آن شبکه خود در میان غزلها بمیردگروهی بر آنند که […]
بانگ شادی از حریمش دور بادهر که زاری آفریدهر کسی لبخند را ممنوع کردهر که در تجلیل غم اصرار کردطعم شادی از حریمش دور بادهر که درک عشق و زیبایی نداشتهر که گلپروانهپرواز پرستو را ندیدهر […]
عطر طراوت بود….. بارانآغوش خالی بود…..خاک پاک داماناما ستوه……از دست بستهاما فغان ……از پای دربندچشمان پر از ابرند یک شام تاریکواندر لبان خورشید لبخندآن یک درودی گفت بر دوستاین یک نویدی را صلا دادتا سرب و […]
کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بودو قفس ها همه خالی بودندآسمان آبی بودو نسیمی روی آرامش اندیشه ی ما می رقصیدکاش می شد که غم و دلتنگیراه این خانه ی ما گم می […]
کاش میشد سرزمین عشق را در میان گامها تقسیم کرد کاش میشد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد کاش میشد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش میشد با […]
ای دوســــت !گاه و بیــــگاه ، لب ِ پنجره ی خاطره ام می آیــــی …دیدنت ؛حتــــــی از دورآب بر آتش دل میــــپاشد .آنقـــــدر تشنه ی دیدار تو امکه به یک جــــــرعه نگاه تو قناعت دارم !دل […]
شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شدضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من در شب تلخ گم شدنضيافت خواب تو را قصه عاشقانه شد برای رند در به در اين من عاشق […]
بتخانه نشین هستم… از کعبه سخن دارمعیب است مسلمان را زین کیشی که من دارماز دور درین صحرا گیرید …..سراغم رامن دوزخیی عشق ام در شعله وطن دارمگر پوش مزارم را از برگ گیاه ……سازنددهقان همین […]