تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی راچه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی رابه قطع رشته جان عهد بستم بارها با خودبه من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی رابجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو […]
از ره رسیده ایم با قامتی به قصد شکستن لات و منات را که شکستیمعزی دگر عزیز نمی ماندما از جنس پینه کفش به پا داریم هر چند این کفشهای کهنه ی ما درد می کنداما […]
در کوي تو مستانه ميافتم و ميخيزمدلداده و ديوانه ميافتم و ميخيزممن مست و پريشانم مي نالم و مي مويممدهوش ز پيمانه ميافتم و ميخيزمتا آنکه تو را يابم ميگردم و ميجويمپس بر در آن خانه […]
نهال تازه رسی گفت با درختی خشک که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست چرا بدین صفت از آفتاب سوختهای مگر بطرف چمن، آب و آبیاری نیست شکوفههای من از روشنی […]
نهنگ موج عشقم ، در گل ساحل نميگنجمشنا بايد در اقيانوسم ، اندر گل نميگنجمزباني آسماني دارم ، اما كس نميفهمدحديث قدسم ، اندر گوش هر غافل نميگنجماگر فهم سخن يا درك من ننمود نادانيعجب نبود […]
دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرددل آتشین من بین که به موج آب ماندز شب سیه چه نالم؟ که […]
باز گشتم امشب از میخانه امــــا مست مست سر درون سینه و تنهای تنهـــــا ، مست مست در میــــــان کوچهها افتان و خیزان ، چون نسیم جامه وارون کرده و شیدای شیدا ، مست مست بــــــــــــــا […]
کیست این پرده نشین کاین همه افسانه از اوستخویش از او دوست ازو دشمن و بیگانه از اوستبه یکی داده جنون…… بر دگری داده خرددانش عاقل از او….. غفلت دیوانه از اوستصبر بر درد…… نه از […]
چند این شب و خاموشی؟ وقت است كه برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید، افروختنم باید ای عشق بزن در من، كز شعله نپرهیزم صد دشت شقایق چشم، در خون دلم […]