به خرابات برید….. از در این خانه مرا که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست که به زنجیر ببندد دل دیوانه مرا؟ می بیارید و تنم را بنشانید چو […]
آینجا درختي دارم برگريز چون پائیز كز شبان ….ستارهها را ميگرياندو از روزان ……..خورشيد راچكه چكه ابري از برگ ميبارد تا كي درخت دل سَبُك كُنَدو به خواب رَوَد در امتدادي از زمستان ***مرا باد در […]
دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرددل آتشین من بین که به موج آب ماندز شب سیه چه نالم؟ که […]
عشق تو کودکیست، باموی طلایی نه هر آنچه شکستنی را، می شکند باران که گرفت به دیدار من میآید بر رشته های اعصابم راه میرود و بازی می کند و من تنها صبر در پیش م […]