آب حيات من است، خاک سر کوی دوستگر دو جهان خرميست، ما و غم روی دوستولوله در شهر نيست جز شکن زلف يارفتنه در آفاق نيست جز خم ابروی دوستداروی مشتاق چيست؟ زهر ز دست نگارمرهم […]
پيش رخ تو اي صنم، كعبه سجود مي كنددر طلب تو آسمان جامه كبود ميكندحسن ملائك و بشر جلوه نداشت اينقدرعكس تو ميزند در او، حسن نمود ميكندناز نشسته با طرب، چهره به چهره ،لب به […]
به دريايي در اوفتادم كه پايانش نميبينم به دردي مبتلا گشتم كه درمانش نميبينم در اين دريا يكي در است و ما مشتاق در او ولي كس كو كه در جويد كه جويانش نميبينم چه جويم […]
اگر با تمام وجود بخواهی که روز شود روز می شود حتما روزِ اولی که شب هنوز هوای این همه ترس و تاریکی نداشت خیلیها می گفتند دیگر کارِ چراغ و ستاره تمام است اما دیدی […]
زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته […]
باز این دل سرگشته منیاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود وتمنای دو دوستآزمون بود وتماشای دو عشق در زمانی که چو کبک،خنده می زد «شیرین»؛تیشه می زد«فرهاد»! نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،نتوان گفت ز […]
تو را بانو نامیدهامبسیارند از تو بلندتر، بلندتر.…بسیارند از تو زلالتر، زلالتربسیارند از تو زیباتر، زیباتر.اما بانو تویی . . .از خیابان که میگذرینگاه کسی را به دنبال نمیکشی.کسی تاج بلورینت را نمیبیند،کسی بر فرش سرخ […]