آذر ۱۳۹۲

۱۴ آذر ۱۳۹۲

عشق باید …

عشق باید در نگاه مردمانعشق باید در میان سفره مانعشق باید مثل آبجاری و زیبا و ناب…مستیش همچون شرابعشق باید گل شود در باغچهآینه باشد به روی طاقچههر سبد هر جا که هست از هرچه هستعشق […]
۱۴ آذر ۱۳۹۲

مجسمه ای بنام من

بیا آخرین شاهکارت را ببینمجسمـه ای با چـشمانی بازخیره به دور دستشاید شرق،شاید غربمبهوت یک شکست،مغلوب یک اتفاقمصلوب یک عشق،مفعول یک تاوانخرده هایش را باد دارد می برد…و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته…بیا آخرین […]
۱۱ آذر ۱۳۹۲

انار

در تصورت می آمد نسیم پاییزی دلت را بلرزاند؟ گل من نسیم پاییزی وزید انار کال دلم را لرزاند چه حس جالبی! صدای ترک خوردن پوست انار تنها زمزمه ای است که از من بگوشت میرسد […]
۱۰ آذر ۱۳۹۲

خطاط زمان

دست خطاطِ زمان آهستهمي نشيند به تنمتن دردآلودم..خسته از جور زمان خسته تر از هرزمان شوقِ پـــرواز به سر دارم وسوداي گريزسفــــــری دور ..ز دور ……..هر دم از روزنه اي نام مرا مي خواند .دل من […]
۱۰ آذر ۱۳۹۲

سوار راهی صبح

زمن مخواه…. که از افتاب دل بکنم بقدر یک سر سوزن ..بقدرذره و کاه من اشتیاق کویرم ..تو دست بخشش ..ابر چه می شود که بباری ..بر این زمین سیاهدلم گرفته ازین شب …سوار راهی صبحبه […]