معاصر

۲۹ مرداد ۱۳۹۴

کیست؟

  این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟ پرده دانان طریقت در صبوری سوختنداین صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟ شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۴

آفتاب زرد لب بام

من آفتاب زرد لب بام هستی اممن مرغ تنگ حوصله ی دام هستی امدر چشم من، چه جلوه ای از بامداد عمرمن شمع نیم سوخته ی شام هستی ام صاحبدلان، ز صحبت من، مست کی شوندمن […]
۲۰ مرداد ۱۳۹۴

نماز باغ

چه خدا نزدیک است لب درگاه عبودیت توست به کناری بزن این پرده حجب همنوا شو ، تو بازمزمه سبز حیات به زلالیت  چشمان بهاری که گریست او همین نزدیکی ست عطر او در تن باغ […]
۱۶ مرداد ۱۳۹۴

شب در چشمان من است،

شب در چشمان من است، به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن! روز در چشمان من است، به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن! شب و روز در چشمان من است، به چشم‌هایم نگاه کن! پلک اگر فرو بندم جهان […]
۱۵ مرداد ۱۳۹۴

پشت هيچستانم‌.

به سراغ من اگر مي آييد، پشت هيچستانم‌. پشت هيچستان جايي است‌. پشت هيچستان رگ هاي هوا، پر قاصدهايي است كه خبر مي آرند، از گل واشده دورترين بوته خاك‌. روي شن ها هم‌، نقش هاي […]
۱۰ مرداد ۱۳۹۴

باز باران

ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻼﺱ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪﺣﺘﻤﺎ ﯾﺎﺩﺵ ﺍﺳﺖ ” ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ “ﻣﺠﺪﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯿﺮ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮔﯿﻼﻧﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ١٢٨٨ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺑﻪﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ .ﺗﺎ ﮐﻼﺱ ﺷﺸﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺷﺖ […]