روزی خواهم امد۳۰ شهریور ۱۳۹۲سحر۱ مهر ۱۳۹۲ لبخند می زنم اما مثل ته مانده ی یک فنجان قهوه سرد و تلخم. این لبخند نیست تلخند است…!! مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داسها ..هم نیستم. اشتراک گذاری59 پست مرتبط۵ اردیبهشت ۱۴۰۲مرد غریبهادامه مطلب۵ اردیبهشت ۱۴۰۲اعجاز منادامه مطلب۲۸ فروردین ۱۴۰۰عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مراادامه مطلب دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Δ