احمد شاملو

۲۵ شهریور ۱۳۹۳

کلید.. از احمد شاملو

رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبوجوشید در دلم هوسی نغز:«ــ ای خدا!«یارم شود به صورت، آیینه‌یی که من«رخساره‌ی رفیقان بشناسم اندر او!»بردم سخن به چله‌نشینانِ کوهِ دور.گفتند تا بیفکنم ــ از نیَّتی که […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

شعری از احمد شاملو

عشقخاطره‌یی‌ست به انتظارِ حدوث و تجدد نشسته،چرا که آنان اکنون هر دو خفته‌اند:در این سویِ بسترمردی وزنیدر آن‌سوی.تُندبادی بر درگاه وتُندباری بر بام.مردی و زنی خفته.و در انتظارِ تکرار و حدوثعشقیخسته
۲۰ شهریور ۱۳۹۳

دمی دیگر با احمد شاملو

عاشقان سرشکسته گذشتند، شرم‌سار ِ ترانه‌های بی‌هنگام ِ خویش. و کوچه‌ها ……بی‌زمزمه ماند و صدای پا. سربازان شکسته گذشتند، خسته..بر اسبان ِ تشریح، و لَتّه‌های بی‌رنگ ِ غروری نگون‌سار بر نیزه‌های‌شان. تو را چه سودفخر به […]
۱۲ فروردین ۱۳۹۳

دمی دیگر با احمد شاملوی بزرگ

مجالبی‌رحمانه اندك بود وواقعه سخت نامنتظر.از بهارحظ ّ تماشائی نچشیدیم،كه قفسباغ را پژمرده می‌كند.*از آفتاب و نفسچنان بریده خواهم شدكه لب از بوسه ناسیراب.برهنه بگو برهنه به خاك‌ام كنندسراپا برهنهبدان‌گونه كه عشق را نماز می‌بریم،_كه بی‌شایبه […]
۱۱ دی ۱۳۹۲

زندگی در مردن

تو نمی دانی غریو یک عظمتوقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالدچه کوهی ست! تو نمی دانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینانوقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شودچه دریایی ست!تو نمی […]
۱۰ دی ۱۳۹۲

دمی دیگر با زنده یاد احمد شاملو

دسته ی کاغذ..بر میز در نخستین نگاه ِ آفتاب . کتابی مبهم و سیگاری خاکستر شده کنار ِ فنجان ِ چای از یاد رفته بحثی ممنوع در ذهن از : احمد شاملو