فریدو ن مشیری

۲۴ بهمن ۱۳۹۳

دیگری در من

پشت این نقاب خندهپشت این نگاه شادچهره خموش مرد دیگری استمردیگری که سالهای سالدر سکوت و انزوای محضبی امید ……بی امید…… بی امید زیستهمرد دیگری که پشت این نقاب خندههر زمان به هر بهانهبا تمام قلب […]
۱۹ بهمن ۱۳۹۳

بنشين، مرو،

بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماهخوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيستبنشين و جاودانه به آزار من مكوشيكدم كنار دوست نشستن گناه نيست***بنشين، مرو، حكايت “وقت دگر” مگويشايد نماند فرصت […]
۱۳ بهمن ۱۳۹۳

بس کنید

شرم تان باد ای خداوندان قدرتبس کنیدبس کنید از اینهمه ظلم و قساوتبس کنیدای نگهبانان آزادینگهداران صلحای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمونسرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم سرب داغموج خون […]
۱۳ بهمن ۱۳۹۳

زندگی در چشم من

زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند ابر بی باران اندوهم خار خشک سینه کوهم سالها رفته است کز هر آرزو خالی است آغوشم نغمه پرداز […]
۱ بهمن ۱۳۹۳

نخستین نگاه

نخستین نگاهی که ما را به هم دوختنخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،نخستین کلامی که دل های ما رابه بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد، پر از مهر بودی!پر از نور […]
۲۱ دی ۱۳۹۳

مهرورزان زمان‌های کهن

مهرورزان زمان‌های کهنهرگز از خويش نگفتند سخنکه در آنجا که” تو” يیبر نيايد دگر آواز از “من”!ما هم اين رسم کهن را بسپاريم به يادهر چه ميل دل دوست،بپذيريم به جان،هر چه جز ميل دل او […]
۲ دی ۱۳۹۳

دمی دیگر با فریدون مشیری

من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد _ كه چرا انسان..اين دانا اين پيغمبر در تكاپوهايش _ چيزي از معجزه آن سوتر _ ره نبرده ست به اعجاز «محبت» چه دليلي دارد؟ […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

همواره تویی

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهیآوای تو می خواندم از لابتناهیآوای تو می آردم از شوق به پروازشب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهیامواج نوای تو به من می […]