آذر ۱۳۹۳

۱۱ آذر ۱۳۹۳

من زنم

من زنم…بی هیچ آلایشی… بی هیچ آرایشی! او خواست که من زن باشم… که بدوش بکشم بار تو را که مردی و برویت نیاورم که از تو قویترم………… آری من زنم…او خواست که من زن باشم […]
۱۰ آذر ۱۳۹۳

کجا باید رفت

دل که تنگ است کجا باید رفت؟به در و دشت و دمن؟یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟یا به یک خلوت و تنهایی امن؟دل که تنگ است کجا باید رفت؟پیر فرزانه من بانگ برآورد […]