شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟ شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟ می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟ کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن […]
دگر مرا صدا مکنمرا ز جام بادهام جدا مکنکه جام من به من جواب میدهدبه من کلید شهر خواب میدهددرون خوابهای منتویی و دستهای مهربانتویی و عهدهای استوارو هرچه هست عاشقانه پایداربرو مرا صدا مکنز […]
عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه مي داني؟ در شعله نرقصيدي، ….پروانه چه مي داني؟ لبريز مي غمها، ……..شد ساغر جان من. خنديدي و بگذشتي، پيمانه چه مي داني؟ يك سلسله ديوانه، ……….افسون نگاه او اي […]
می دانم!تمام اهالی این حوالی گـــهگاه عاشق می شوند!چون من !!!!اما شمار آنهایی که عاشــــق می مانند،چون من !!!!از انگشـــتان دســـتم بیشتر نیست!عده ای هم عشق را بازی میدانند وعشقبازی می کنند چون تو !!!!!بدتر […]
اين بار زنده مي خواهمتنه در رويا نه در مجازاين که خسته بيايي بنشيني در برابرم در اين کافه پيرنه لبخند بزني آن گونه که در روياست ونه نگاه عاشقانه بدوزي در نگاهمصندلي ات را […]
و باز عزیمت ماو یک دنیا توشه ی عاشقانه از ترانه های آبی یک زندستان من بر پوست تنت میرقصنددکمه های تو بازو مور مور این رویا… تو که در اوجو من سوار بر موجو […]
نگاه کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایهء سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن…تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد […]
من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد _ كه چرا انسان..اين دانا اين پيغمبر در تكاپوهايش _ چيزي از معجزه آن سوتر _ ره نبرده ست به اعجاز «محبت» چه دليلي […]
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…کمی سکـــــــــــوت…کمی دل بریدن میخواد…از هرچه بود ونبوداز کم وزیاد .از حساب وکتاباز نقاب ..از بازی ..از ریادلم ..این دل صاحب مرده امکمی اشک…کمی بهت…کمی آغوش آسمانیکمی دور شدن از این آدمها…!را […]
دلتنگم از این قابهای مضحک بی روحلبخندهای خشک..کلیشه ایاحوال پرسی های معمولیچقدر هوا خوب است !!!!!!؟چطوری..خوب چه خبرچشم های شیشه ایقلب های سنگیچشمان منتصویری از جنس تو را می خواهداز جنس عشق ..دوست داشتن ومهربانیاز […]