حالا که رفته ای سر می گذارم بر شانه ی همه ی نیلوفرانی که امسال بی تو گریسته اند گریسته اند ولی بی تو نزیسته اند حالا که رفته ای بهانه ی خوبی است برای باران […]
واین منم:ازجنس برگ های سبز بهارم،دختر شب های قشنگ آسمان بهارم… دلم شکننده تر از برگ های خوشرنگ پاییزیست که در زیر پاهایتان خورد می شود هر روز،صدایش ولی آهسته تر از آن رعد و برق […]
در خواب دروغین کدام خورشید عشق تعبیر شدمکه جز سوسوی کوچکیاز فروغم نمانده؟ و ایمانم را از روز گرفته استکدام پنجره باورهایمبا پرده های سیاه تبانی کردکه پنهان شدم از خود؟..وچه تاریک است این شب ریاکجای […]
من دلم کمی زندگی را می خواهدیک ذره شوققطره ای امیدلحظه ای عشقشاید تنها برای یک روزیا نیمروزی فقط، حتیبا تو و تنها برای توهمراه، هم قدم، هم پای توقدم زدن در کوچه باغی تنگرفتن زیر […]
وقتی آسمان بر سرم عشق می باریدنباید از خیس شدن می ترسیدمو نترسیدم.برای همین چترم را به کناری انداختمبه آبشار آسمان سر سپردم.با همه وجود ان را حس کردم .در ان نفس کشیدماز شهد ان نوشیدم […]
صدایِ نفس هایش مرا مهمانی به جشنِ قشنگ شکوفه ها دعوت می کند … گویی باید لباسِ نو پوشید … موها را شانه زد …و تارهای غم را به سه تاری شاد موج داد …. دستی […]