سیزده بدر 2
۱۲ فروردین ۱۳۹۶سیزده بدر 3
۱۲ فروردین ۱۳۹۶سبزه گره زدن
افسانهً آفرینش در ایران باستان و مسئلهً نخستین بشر
و نخستین شاه و دانستن روایاتی دربارهً کیومرث حائز اهمیت زیادی است. در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است.
مشیه و مشیانه که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایهً ازدواج خود را بنا نهادند.
این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند
و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت میکنند و علف گره میزنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است.
در کتاب مجمل التواریخ چنین آمده “اول مردی که به زمین ظاهر شد پارسیان او را کل شاه گویند. پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند
و چون مردند جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند”.
چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهای ایران و عراق که زرتشت را از خود میدانند روز سیزدهم فروردین را جزو جشن نوروز به حساب میآورند. دربارة سابقة رسم گره زدن در روز سیزده بهدر میگویند: «برخی از آداب نوروز به آیین زرتشتی بازنمیگردد بلكه مربوط به باورهای مردمان آریایی است كه پیش از زرتشت در سرزمین ایران زندگی میكردند.
طبق یكی از این باورها، بارندگی به فرشتهای به نام تِشتر مربوط است كه در آسمانها به صورت اسب سپیدی در حال حركت است و هرگاه با دیوی به نام اَپوش بجنگد و برنده شود، سالی پر از سبزی و خرمیو باران در پیش است. به همین دلیل ایرانیان روز سیزدهم فروردین كنار سبزهها و جویبارها میروند و بهویژه زنان كه نمایندة آناهیتا یعنی ایزدآب هستند با نوازش سبزهها و گره زدن آنها حمایت خود را از فرشتة باران نشان میدهند.»
امّا دكتر وكیلیان میگوید: «در گذشته جامعة ما جامعة بستهای بوده است. زن همیشه در خانه بوده و
منتظر بوده تا به خواستگاریاش بروند. امروزه تغییراتی بهوجود آمده اما در گذشته دختران نمیتوانستند همسرشان را خودشان انتخاب كند. بنابراین مهمترین آمال و آرزوهای هر دختری در گذشته این بود كه شوهر خوبی بكند یا زودتر به خانه بخت برود. درباره دخترها این حرف وجود داشت كه: دختر كه رسید به 20، باید نشست و به حالش گریست. اینها جزء فرهنگ ما بوده است. دختر در 16، 17 سالگی باید به خانه بخت میرفت وگرنه مایه ننگ به حساب میآمد. اینها واقعیاتی بود كه وجود داشت. به همین دلیل دخترها به امامزاده میرفتند، سبزه گره میزدند و سفرههای نذری پهن میكردند تا شاید نیروهای غیبی كمك كنند و شوهری برایشان پیدا شود زیرا دختری كه ازدواج نمیكرد جایگاهی در جامعه نداشت.»