"خدا"
۳۱ خرداد ۱۳۹۴خالی..
۳۱ خرداد ۱۳۹۴روزی ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ …
ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﯽ …
ﺁﺭﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ،ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ :
امروز ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ..به دنبال تنوع ودیگری
مﻦ ابتدا ﺷﮑﺴﺘﻢ ..….رنجیدم ..ولی بعد
منهم رفتم .بدنبال زندگی
روزگار بمن اموخت این جاده مسافران بسیار دارد وهمه رفتنی
دل به مسافر گذرا مبند
انها هر روز در اطاقی اقامت دارند وبا کسی
خدایا سپاس