کاشکی رنگ داشتم

آسمان دل داده است ؟! مدتهاست !!!
اسمان دل ابیش را باخته است
خیلی وقته خاکستری شده است ..مثل یک بغض

وزمین که روزی سبز بود ..الان
دارد روز به روز کپک میزند.
کاشکی یک جعبه رنگ داشتم ..رنگی از اخلاص
رنگ آبی آگر داشتیم..اسمان را دگر بار ابی میکردم
چون  رنگ دریا وچون دل دریا دلان ..ابی ابی

وسبز اگر داشتم دستی بر زمین می کشیدم
سبز ..سیز

شاید سبزها خیال روییدن داشته باشند

آنوقت حتما

بهار را از ذهن  ادمهای مسخ خط میزدم 
تا گلها زنده بمانند وبا نسیم برقصند

به دلهای عاشق نمره بیست می دادم ..تا عشق نمیرد

و پاورچین کمی آفتاب بر مشقهایم  می پاشیدم
من به گرما احتیاج دارم ..دارم از بی تفاوتی ها یخ میزنم

اخر می بینم اینجا

تمام قلمها را

به جرم بهار  نوشتن ..به گناه زیبا کشیدن ..

خزان میکنند… وتمام سروها را به گناه سربلندی
با تبر خفقان .  شاید هم تیرهائی در فلق  می اندازند و
برای اتش شومینه هاشون  می برند 

کاشکی قلم ها نشکسته بود ورنگها ..رنگ بود نه صد رنگ  ریا