مادر۲۸ آبان ۱۳۹۲پیری در جوانی۲۹ آبان ۱۳۹۲ دست خطاطِ زمان آهسته مي نشيند به تن ِ چهره ی دردآلودم شوقِ پـــرواز به سر دارم وسوداي گريز و سفــــــر …….. هر دم از روزنه اي نام مرا مي خواند . دل من مي داند رفتن و رفتن و رفتن ، تنها چاره ي زخــم سکوتي است که بر تن دارد اشتراک گذاری10 پست مرتبط۱۸ مهر ۱۴۰۲گریه شوقادامه مطلب۱۸ مهر ۱۴۰۲روسپی روحادامه مطلب۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲فریاد می کشی ..که هنوز زنده امادامه مطلب دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Δ