آبان ۱۳۹۳

۳۰ آبان ۱۳۹۳

یکی بود و..یکی بود

یک عمر بما گفته اند ..یکی بود ویکی نبود ..ولیبرای قصه ای کهبا “یکی بود و یکی نبود” شروع می شودپایانی بهتر ازآوارگی کلاغ نمی توان نوشت….و یا دروغ بودن زندگی وقصهولی همه قصه های من […]
۲۹ آبان ۱۳۹۳

فلاخن عشق

بر بلنداي كرانه اي پنهان..من واو ..تنهامي درخشند نگينها،سينه ي دلداروچشمان او سیاه…من و او …….او ومن به كناروجام .باده ها ..نگاه ها بوسه ها…….بوسه ها وناله هاي سه تار…….وچشمک ستاره ها وپنهان شدن ماه پشت […]
۲۹ آبان ۱۳۹۳

روزگار بمن وتو اموخت

روزگار بمن وتو اموختکسی کنار خیابان علاقه نمی فروشدحتی منتظر تو هم نیستکسی کنار خیابان آغوش و بوسه نمی فروشدکسی کنار خیابان خوشبخت نمانده استکسی کنار خیابان فردا نخریده استفال فروش بینوا در امروز خود مانده […]
۲۹ آبان ۱۳۹۳

دل دیوانه

يه روز دل  من نشست با خودش فكر كرد از اين به بعد سنگ ميشم..مثل دلهای هزاران نفر دیگر سنگ شد رفت ميون سنگ ها نشست اما اون جا هم عاشق يه سنگ شد……..دلی که عشق […]
۲۹ آبان ۱۳۹۳

ادم برفی دیوانه

آرامتر !ای کلاغهای سیاهاینجا آدم برفی سپیدی است عاشق ..چون منچکه چکه،ترانه می سراید. شعر می گویدو چون دیوانگان…می اندیشد که به اندازه یک تابستانتا رسیدن به آن کوه سپید..کوهی که در پشت ان شهر عشق […]
۲۶ آبان ۱۳۹۳

شهرزاد قلابی

زندگی بمن یاد دادکه ازین پس باید اول قصه ها این طوری گفتیکی بودیکی هم که هروقت میخواستی نبودیا خیال می کردی هست ..اخه از اول نبودزیر این سقف کبوددیگه هیچکی با کسی یک رنگ نبودواخرش […]