زخمی در پهلویم هستاز دوست ..از برادر از اشنا وغریبه و روزگار برویش نمک می پاشد..تا من یادم نرود و من پیچ و تاب می خورم و همه گمان می کنند که من می رقصم!!
صدای ساعت .صدای اب ….آبتیک تیک و چک چک بازدر دوردست صدای گلوله ..با فرمان اتشودر نزدیگ رنگ سرخ خورشید با خون ماسیدهنگاه نگران و باز سکوت و باز بغضمن و تو و تقدیربهار زخمی […]
تو نمی دانی غریو یک عظمتوقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالدچه کوهی ست!تو نمی دانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینانوقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شودچه دریایی ست!تو نمی […]
چه تلخ است،یاد اوری سر اغاز عشقی که گمان میرفت جاودانه باشد…!وناگهان ببینی یوسف وار به ارزانترین قیمت فروخته شدیوتلخ تر انکه ببینی زلیخایتخود را در بازار عشق فروشان عرضه می داردبه قیمت مشتی تملق […]
روزی که بودم مرا ندیدیروزی که ترا خواندم ..مرا نشنیدیروزی که دیدی ..من نبودمروزی شنیدی .که دیگر خواندنی در کار نبوداز من گذشت ولیبرایت دعا میکنم خدای شنوا وبیناچشمی که بموقع ببیند وگوشی که بهنگام […]
یک عمر بما گفته اند ..یکی بود ویکی نبود ..ولیبرای قصه ای کهبا “یکی بود و یکی نبود” شروع می شودپایانی بهتر ازآوارگی کلاغ نمی توان نوشت….و یا دروغ بودن زندگی وقصهولی همه قصه های […]