آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده دست در دستم نهی و همسفر شوی با من در سکوت یک جاده..بسوی دیار عشق وبوسه آرزوی من اینست هستی تو من باشم لحظه های هوشیاری تو…. مست […]
شبیه چه هستم اسب سپیدی که در دشتی بی انتها می تازد پرستویی که فصل های کوچ را می شناسد آن ماهی آزاد که تن خویش به دریا می سپارد آتشی که میلی به خاموشی ندارد […]
گیرم که یلدا هم بیاید.شبی هم به درازا بکشد.برفی هم ببارد.سفره ای هم چیده شود.اناری هم باشد.و دیوان حافظی هم.چه یلدایی؟چه برفی؟چه فالی؟بی تو اینجا همه شب یلداست.همه شب سرد است.همه شب فال مرا می گیرد،یاد […]
واژه هایت در قلب مندایره های سطح اب را می مانندبوسه ات بر لبانمبه پرنده ای در باد می ماندچشمان سیاهم بر روشنای اندامتفواره های جوشان در دل شب را یاداورندچونان ستاره ی زحلبر مدار تو […]
تو نمی دانی غریو یک عظمتوقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالدچه کوهی ست! تو نمی دانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینانوقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شودچه دریایی ست!تو نمی […]