زیباییها…….رایگان است...آسمان و باران و شقایق و شبنم….مال آدم هاست…ولی دیگر هیچ کس بدون چتر زیر باران نمی رود....حتی بدون نقاب در کوچه ی مهتاب هم پا نمی گذارد…….…جور دیگر باید دید…….اما…آدمها روی چشمهایشان پرده کشیده […]
دوست من ..عزیز منعاشق، همیشه خانه اش رو به خورشید الفت، ساخته می شود؛• شهر ما هم خانه هایش پر از پنجره هایی استکه برای مهربانی دست تکان می دهند.• درود بر دستان ما که با […]
عمری است حلقهی در میخانهایم مادر حلقهی تصرف پیمانهایم مااز نورسیدگان خرابات……. نیستیمچون خشت، پا شکستهی میخانهایم مامقصود ما ز خوردن می نیست بی غمیاز تشنگان……. گریهی مستانهایم مادر مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماستسرگشتهتر […]
قدر دست هايم را بيشتر دانستمو قدر چشم هايم را و تازه فهميدم چه شكوهي دارد… ايستادن بر روي دو پا آن لحظه كه…به زمين خوردم!!!وهرگز کسی دستم را نگرفت وحتی نگاهی هم بمن نینداخت واینک […]
در تمام صفحه وجودم بدنبال تو می گردمترا سطر به سطر می نویسم واژه به واژه تفسیر می کنم وبا عشق ترسیم می کنم در کتاب زندگیم نقشی از عشق برایت می کشمولی تو نیستی…چه نقاشی […]