عمری است حلقهی در میخانهایم ما
در حلقهی تصرف پیمانهایم ما
از نورسیدگان خرابات……. نیستیم
چون خشت، پا شکستهی میخانهایم ما
مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی
از تشنگان……. گریهی مستانهایم ما
در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست
سرگشتهتر ز سبحهی صد دانهایم ما
گر از ستاره سوختگان عمارتیم
چون جغد، خال گوشهی ویرانهایم ما
از ما زبان خامهی تکلیف کوته است
این شکر چون کنیم که دیوانهایم ما؟
چون خواب اگر چه رخت اقامت فکندهایم
تا چشم میزنی به هم، افسانهایم ما
مهر بتان در آب و گل ما سرشتهاند
صائب خمیرمایهی بتخانهایم ما
1 Comment
اولا قدم نورسیده مبارک . ارزومند م وبلاگت پر بارتر قشنگتر و زیباتر پرمحتواتر بشود البته با پشتکار و تصمیمی که در تو سراغ دارم میدانم در جهت اعتلای محتوای ان تمام سعی خودت را میکنی ایجاد این وبلاگ را هم ضمن تبریک و تهنیت بتو و سپهر عزیز خوش امد میگویم از نکته های دل و دریچه شب و دلتنگ تکه هایی را سیو کردم تا در فرصت مناسب انها را دوباره هم بخوانم با تشکر و سپاس زیاد قربانت