ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند
۱۰ خرداد ۱۳۹۵مرا هـــــــــزار امیـــــدست
۱۳ خرداد ۱۳۹۵انگار زندگی در این جهان فنجان قهوه ای است كه سرد شده…
گاهی پشیمانی…
گاهی سرگردانی
میخواهی ان را بنوشی وبا شوق یسویش میدوی ولی
نه چنگی به دل نمیزند
پشیمان می شوی
گاهی پس میزنی…
چون سرد است چون تلخ است وچون سیاه
راز نوشیدن ان را به تو خواهم گفت
فقط عشق است که این قهوه را داغ می کند
شیرین می کند وتو از خوردنش لذت می بری
بی نگاهی به دور دست !!
قهوه ای شیرین ..داغ .خوشرنگ دارم
داغ مثل بوسه یار در پنهانی کوچه بن بست
مست چون نگاه او درموقعی که در پشت پنجره باخنده پنهان می شود
وشیرین چون صورت یار .که خورشید وار میدرخشد
نه ..نه
من خود زندگیم ..من از عشق سرشارم ..از شادی ..از غزل وشعر وترانه
از زیستن .بوسیدن .رقصیدن وبودن
من نه در زمین بدنبال عشق وخدا وازادی هستم ونه در اسمان
نه در کتابها بدنبال انها هستم و نه در دین ها وائین ها
همه چیز در خود من است ..در دلم جوش میزند .
تلخی قهوه در خود قهوه است ..حال مرد عشقی بسم الله
می نوشی ..؟..قهوه عشق وزندگی را میگویم !!!!!