چشمان بلورین
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
اینه چشمان
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲

مرد غریبه

 

میانِ لباسهایِ آویزان ,روی بندِ رخت

چشمهایِ زنی پیداست

که تمام زنانگیش

درچمدان عروسیش جا ماند

و بی هیچ بوسه ای

خسته از تن سپردن هایِ شب

هر صبح به بیداری رسید,

در آشپزخانه ای تب دار

آرزوهایش ته گرفت

و قُل قُلِ کتری

عاشقانه ترین ملودی اش شد

موهایش در تشنگی پژمرد

ودلش مرد

و دریک تشت پر از کَف و تنهایی

چنگ می زد به دلش

یقه چرکی که ماتیکی بود.

و هرشب با لبخند, منتظر غریبه ای می ماند

که اسمش در شناسنامه اش بود…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *