در خواب دروغین کدام خورشید تعبیر شدم
که جز سوسوی کوچکی
از فروغم نمانده؟
کدام پنجره
با پرده های سیاه تبانی کرد
که پنهان شدم از خود؟
کجای این شهر زنده به گورم کردند
که هیچ کوچه ای به نامم نیست؟
من از بی تفاوتی این ساعت ها
من از معمای بی رنگ آینه ها
می ترسم!
وقتی که هیچ رنگی
ناجی دستهایم نشد
به اسارت چشم تو می آیم
بالاتر از سیاهی
رنگی نیست!
1 Comment
شعر از خانم فروغ رضایی مشعل هستش.از مجموعه شعر” بارانِ این شعرها،تورا خیس نمی کند”
ممنون