نیایش
۱۸ مهر ۱۳۹۲همدم باد
۱۹ مهر ۱۳۹۲چقدر دلم میخواهد گریه کنم
چقدر دوست دارم به کوچه بروم
و از شوق سادگی مردی نان آور
.از شتاب شمردن حقوق هفتگی اش
که چند بار میشمرد ..شاید یکی زیاد بشه
و از هزاران هزار وسائلی که قرار بود
فقط با هزار تومان حقوقش برای خانه اش بخرد
گریه کنم!!
خدا بیامرزد پدرم را
چقدر در رویایش
برای خواهرم جهازیه خرید
چقدر دوست داشت توپ فوتبال برام بخرم
ویا یک چادر نماز گل گلی برای مادرم
ویواشکی سهم غذاشو تو بشقاب من می ریخت تا گرسنه نمونم
انقدر تنها بود که تنهائی ازش خجالت کشید
بهتر نیست به ریش این دنیای نامرد بخندم بجای گریه !!!!!