چرا از مرگ مي ترسيد ؟
۱۴ خرداد ۱۳۹۴خدا کجاست ؟؟
۱۵ خرداد ۱۳۹۴دلم میخواهد اگر بار دیگر به دنیا آمدم
در زندگی بعدی مـــــــرد باشم !
مرد که باشم ، دیگر زن را خـــــــوب می شناسم !
اینکه تا چه حد غیر قابل تصور است !
ریز بین و حساس است !
اینکه حواسش همیشه به همه چی هست ؛
هم ظاهر ، هم باطن ، هم افکار مـــــــردش…
حتی موقع بوســــــیده شدن ، هوشیار است
و “یک لحظه” کافیست
بوی خــــــیانت را احساس کند
تا بسوزاند و بسوزد …
می فهمم چرا زن رویـــــــا می بافد !؟
چرا مدام می پرسد دوســــــتش دارم یا نه !؟
چرا دوست دارد نــــــاز کند و
چقدر كــِــيف می کند نازش کشیده شود …!؟!
چقدر برایش بوسیده شدنی که به تخت نرسد “حـــــــرمت” دارد …..
و چرا و کی و چطور یکباره دل میکند
و می رود و می رود !؟…
چرا یک زن خـــــــاطره اش را در نــبودش ،
از بودنش بیشتر دوست دارد !؟…
و چطور با خاطره های خوبش زندگی میکند….
چرا دوست دارد همیشه وسیله ای از خودش را
پیش عشقش جا بگذارد !؟…
چرا زن انقدر در عاشقی بی پـــــــروا هست!؟…
و
چــرا دوســت داشــتن زن …..
” تـــا کـــجـــا ” و ” تـــا کـــی ” نـــدارد !؟ ،
نــــــــــــهـایـت نــــدارد!