سوار راهی صبح۱۰ آذر ۱۳۹۲خطاط زمان۱۰ آذر ۱۳۹۲ اسب سفید قرار بود دخترک را ببرد تا شهر آرزوهایش . دخترک شنل توریش را پوشیده بود و آماده آماده بود . اسب سفید را هم زین کرده بودند وقتی سوار شد مادرش گفت : ” سکه رو که انداختم . راه می افته” وارزوهای ما با سکه ای براورده می شود !!!!!!! اشتراک گذاری94 پست مرتبط۱۸ مهر ۱۴۰۲گریه شوقادامه مطلب۱۸ مهر ۱۴۰۲روسپی روحادامه مطلب۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲فریاد می کشی ..که هنوز زنده امادامه مطلب دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Δ