شعری پرشور از شاعری پرشور زنده یاد خسرو گلسرخی رهروان خسته را احساس خواهم داد ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت لحظه ها را در […]
شعر بسیار زیبائی از وحشی بافقی شیرین سخن در ابتدای منظومه خسرو شیرین مرا زین گفتگوی …..عشق بنیاد که دارد نسبت از شیرین و فرهاد غرض عشق است و شرح نسبت عشق بیان رنج عشق و […]
حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریابوداماقایق نداشتدلباخته سفربوداماهمسفرنداشتحکایت کسی که زجرکشید اماضجه نزدزخم داشت اماننالیدگریه کردامااشک نریختحکایت من حکایت کسی است که پرازفریاد استاما سکوت می کند تا همه ی صداهارابشنود.ولی کسی صدای او […]
اهای دوست خوب من کجای دنیا جا ماندیم رفیق ؟.کجای منطقی که دورمان می کنداز این همه کنار هم گریستن؟.و یا با عشق به هم نگریستنحرفی بزن مسافر مغمومِ سطرها!چیزی بگو ..گفتنی !!!!از عشق بگو ..از […]
آسان است برای منکه خیابان ها را تا کنمو در چمدانی بگذارم که صدای باران را به جز تو کسی نشنودآسان است به درخت انار بگویم انارش را خود به خانه ی من آوردآسان است آفتاب […]
چندی به قید هستی …..مفت است رقص و مستیهر گه قفس شکستی……… اشغال پر زدن کو؟افسانه گرم دارد ……..هنگامهٔ توهماز بوی یوسف امروز….. جز حرف پیرهن کو؟ بیدل دهلوی