هجرت و عشق
۲۳ دی ۱۳۹۷اگر بگذارد
۲۰ اسفند ۱۳۹۷آخرین بار که من از ته دل خندیدم….
علتش پول نبود…..
انعکاس جوک هر روز نبود…چون از جوک های قومی بیزارم
علتش، چهره ی ژولیده ی یک دلقک پیر ، یا زمین خوردن یک کور نبود…..
حتی قیافه مسخره ریا کار نبود
نه نبود صورت ان مردک دین فروش که در خفا به خرافات مردم می خندد
حتی صورتک های تهوع اور وبزک کرده عشق فروشان نیز نبود
من به ” من ” خندیدم !!!
که چو ن یک دلقک گیج ،نقش یک خنده به صورت دارم و دلم می گرید !!!!
به حماقت خودم خندیدم
به سادگی خودم قهقه زدم وبعد هم گریستم چرا
که هنوز از داشتن نقاب شادم و ابلهانه در قفس از ازادی سخن میگویم
دانه های صدقه را بر میچینم وشکر خدا را میکنم !!!!!!
وشعار های توخالی میدهم .چون شما چون ما
اری من به من از یاد رفته خودشیفته وریاکار می خندم<i
شما هم حق دارید بمن بخندید …ولی ..منهم حق دارم ؟؟؟؟