برای ماهی در تُنگ بلور آب برای رفیقم که زندانی است زیرا، آن چه میاندیشد را بر زبان میراند… برای گُلهای قطع شده برای علف لگدمال شده برای درختان مقطوع برای پیکرهایی که شکنجه شدند… […]
قصه مرد و جنگ و میدان است باید این آهها درود شوند باید این غصه ها سرود شوند کوههامان هنوز برجایند سنگرامان هنوز برپایند اسب هاتان سمند تر بادا خیمه هاتان بلندتر بادا تیر و […]
آفتاب آینه ی ماست، اگر بگذارند صبح پشت در فرداست، اگر بگذارند خشکسالی به سر آمد، نفس تازه خوش است وقت نوشیدن دریاست، اگر بگذارند همزبانی گره از مشکل ما نگشاید همدلی حل معماست، اگر […]
دل از اميد، خم از مي، لب از ترانه تهيستاميد تازه به سويم ميا که خانه تهيستشبي ز روزن رؤيا مگر توان ديدن که اين حصار ز غوغاي تازيانه تهيستاگر درخت کهن مرد، زنده بادش […]
حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه استدر میان مزرعه های طلایی گندممترسکی با لبهایی خندان ایستاده است لباسش نه وصله دار است و نه مغزش پوشالیمترسک خائن با کلاغ ها طرح دوستی ریخته […]
کافر عشقم، مسلمانی مرا در کار نیست ہر رگ من تار گشتہ، حاجت زُنار نیستاز سر بالین من برخیز ای نادان طبیبدردمند عشق را دارو بہ جز دیدار نیستناخدا بر کشتی ما گر نباشد، گو […]
مگذار شکوه چشمان تندیس وارتیا عطر گل سرخی شبانهبا نفست بر گونه ام می نشیند از دست بدهممی ترسم از تنها بودن در این ساحلچونان درختی بی بارسوخته در حسرت گل برگ جوانیکه گرمایش بخشداگر […]
ناله به دل شد گره ، راه نيستان كجاست؟ خانه قفس شد به من طرف بيابان كجاست؟ اشك به خونم كشيد ، آه به بادم سپرد عقل به بندم فگند ، رخنهء زندان كجاست؟گفت پناهت […]