راه زیادی نمانده است شیب ملایمی است به چمنزار و گلهای سپید آن نگاه کن و به آسمان آبی و لکه های مهربان ابر کمی نفس بگیر و بیا من میدانم تو از راهی دراز […]
صبح دولت میدمد کو جام همچون آفتابفرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب خانه بیتشویش و ساقی یار و مطرب نکتهگویموسم عیش است و دور ساغر و عهد شباباز پی تفریح طبع و زیور […]
من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد تا به غایت ره میخانه نمیدانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز […]
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی دادکه می حرام …..ولی به ز مال اوقاف استبه درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکشکه هر چه ساقی ما کرد عین الطاف استخواجه رند شیراز […]
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرملطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگوکه من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم همتم بدرقه راه کن […]
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایتاز هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزودزنهار از این بیابان وین راه بینهایتدر این شب سیاهم گم گشت راه […]
زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان […]