ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ
۵ شهریور ۱۳۹۴
دل و دین و عقل و هوشم
۷ شهریور ۱۳۹۴

گاه گاه ز من یاد می کنی

ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی
پیوسته شاد زی که دلی شاد می کنی
گفتی: «برو»! ولیک نگفتـی کجـا رود
این مرغ پر شکسته که آزاد می کنی
1306692782_ca28

پنهان مساز راز غم خویش در سکوت
باری، در آن نگاه، چو فریاد می کنی
ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می کنی؟
ای درد عشق او! ز چه بیداد می کنی؟
نازک تر از خیال منی، ای نگاه! لیک
با سینه کار دشنه ی پولاد می کنی

نگاه وچشم اصلی پرویز1391 (10)
نقشت ز لوح خاطر «سیمین» نمی رود
ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی
بانو سیمین بهبهانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *