خدا از "هیس "خوشش نمياد!
۱۹ دی ۱۳۹۶
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر.
۲۰ دی ۱۳۹۶

کافه دنج

در پی کافه دنجی هستم
ته یک کوچه بن بست فراموش شده
که در آن، یک نفر از جنس خودم

26169086_2006415996299468_6449316019064562429_n
دست و دلبازانه
از خودش دست بشوید گهگاه…
و حواسش به فراموش شدنها باشد…

کافه ای با دو سه تا مشتری ثابت و معتاد به آه…
کافه ای دود زده با دو سه تا شمع نه چندان روشن…
و گرامافونی که بخواند: گل گلدون،بوی موهات، ای که بی تو خودمو…

و تو یک مرتبه احساس کنی
کافه یک کشتی طوفانزده است
وسط خاطره هایی که ترا می بلعند…
(????)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *