شب ترا با خودش برد
۷ بهمن ۱۳۹۵
در درون من دخترك كوچكيست
۱۵ بهمن ۱۳۹۵

فریادی از سر درد

گلی برای تو …با عشق
گلی برای من با مهر
سلامی از من به تو
نگاهی از تو برای من

12650889_913073612122157_2126408721643424329_n

تا کی بیگانگی ..تا کی ندیدن ها ..

قهر ها وکینه ها ..نفرت ها غرورها وغیبت ها را فرافکنیم
بسه دیگه خسته ام از تکرار انها از تکرار شنیدن های اه وناله وغم وغصه
بخدا خسته ام …نفسم میگیرد خفقان می گیرم
اینک بانگ برخواهم ارود . فریا خواهم کشید ..دوست من
این همه “دوستت دارم” را
برای کدام روز مبادا کنار گذاشته ای؟
امروز بگو بلند نترس ..تا من جانی دوباره بگیرم وتو بدانی زنده ای ؟
فردا ؟ فردائی در کار نیست
فردا .نه از تاک نشان ماند ونه ا ز تاک نشان
باور کن مردگان..یا دلمردگان نه امروز ونه فردا ونه هیچگاه
بوی گل را استشمام نمی کنند..رنگش را هم نمی بینند
گلاب روی سنگ را هم نمی فهمند چه بوئی مید هد
پس سلامی شنو از من ..
کلامی بگو با من …نگاهی کن با چشمانی پر مهر
نه چشمانی شیشه ای …رخ به رخ ..چهره به چهره
لبخندی بزن برویم .. تا گلخندت را ببینم نه تلخندت را
بوسه ای بخش ..دلی ببر عاشق شو.بخند برقص دوست بدار
تا دوستت داشته باشم
باور کن
ما انسانیم ….اری….. ما انسانیم ..یادت بیاید
ما سیب را خوردیم وبهشت را هشتیم تا عشق را در زمین بیابیم
کاش یادمان بیاید .ما زاده عشقیم ..ما پرورده خدائیم ..

خدای عاشق وعشق افرین ..نه خدای قاسم جبارین
وهمه ترس من این است ..که تو یادت رفته باشد ومنهم
که انسانیم ..ا…ن..س..ا..ن
می ترسم اری می ترسم
صدایم تا عرش خدا برود ..که دوستت دارم ..ولی تو نشنوی……!!!!!
بشکن این سکوت سرد را بفکن نقاب درد را
از عشق بگو از زیبائی از شور ومهربانی
غزل…ساز .. شعر ترانه بوسه .الان بگو .پس کی ؟ ..پس کجا ؟
وای خدای من اصلا اینها یادت هست ؟؟؟؟فکر می کنی من یادم نیست ؟
پس یادم بیار دوست من !!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *