مامی خواستیم..
۱۸ خرداد ۱۳۹۴
خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
۱۸ خرداد ۱۳۹۴

رانده ز میخانه

من رانده ز میخانه ام از من بگریزید
سرگشته چو پیمانه ام از من بگریزید
در دست قضا جان بلب و دیده به مینا
دُردی کش دیوانه ام از من بگریزید
آن شمع مزارم که ره انجمنم نیست
مهجور ز پروانه ام از من بگریزید
بر ظاهر آباد من امید مبندید
من خانه ی ویرانه ام از من بگریزید
10360973_742274815868705_8443561899561421389_n

دیوانه ی زنجیر هوس های محالم
افسونی افسانه ام از من بگریزید
آن سیل جنونم که به جان آمده از کوه
بنیان کن کاشانه ام از من بگریزید
زآن روز که دل مرد و عطش مرد و هوس مرد
من از همه بیگانه ام از من بگریزید
محمود ثنایی (شهرآشوب)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *