تو جام عشق را بستان و…. میرو
همان معشوق را میدان و میرو
شرابی باش بیخاشاک صورت
لطیف و صاف همچون جان و میرو
یکی دیدار او صد جان به ارزد
بده جان و بخر ارزان و میرو
چو دیدی آن چنان سیمین بری را
بده سیم …و بنه همیان و میرو
اگر عالم شود گریان …تو را چه
نظر کن در مه خندان و…. میرو
اگر گویند رزاقی و …..خالی
بگو هستم دو صد چندان و میرو
بگو آن مه مرا……. باقی شما را
نه سر خواهیم و نی سامان و میرو
کی ست آن مه….. خداوند شمس تبریز
درآ در ظل آن سلطان و ……میرو
مولانا