دمی دیگر با شیخ بهائی
۹ مرداد ۱۳۹۳
خالق عشق
۱۷ مرداد ۱۳۹۳

دمی دیگر بار با احمد شاملو

تو را چه سود از باغ و درخت

که با یاس‌ها

به داس سخن گفته‌ای.

آن‌جا که قدم برنهاده باشی

گیاه..از رُستن تن می‌زند

چرا که تو

تقوای خاک و آب را

هرگزباور نداشتی.

فغان! که سرگذشت ِ ما

سرود ِ بی‌اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود

که از فتح ِ قلعه‌ی روسبیان..بازمی‌آمدند.

باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،

که مادران ِ سیاه‌پوش

ــ داغ‌داران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ

هنوز از سجاده‌ها…..سر برنگرفته‌اند!

احمد شاملو

10446724_493602740769992_8946947124863239495_n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *