بانو
۲ خرداد ۱۳۹۳
اوهام
۴ خرداد ۱۳۹۳

درخت

سالهاست نقش یک درخت بزرگ پراز میوه های رنگارنگ را در زندگی بازی میکنم!
همه در سایه ام می نشینند و استراحت می کنند
همه از میوه های این درخت می خورند وبا چوب وسنگ به ان می زنند تا بیشتر میوه بچینند
وبرخی هم شاخه هایم را می شکنند تا خودشان را گرم کنند
وچند نفر هم از شاخه هایم تبری درست میکنند تا من را بیندازند
بی انکه اتش افروخته را در پای من خاموش کنند ..چه باک که اتشم زنند
ولی من بازهم چشم انتظار بهارم تا دوباره برویم
شکوفه باران شوم .میوه های رسیده وشیرین به انها بدهم
وحتی دسته تبر خوب خواهم شد
شاید هم در انتظار هیزم شکن پیر مرگ باشم !! خدا میداند

درخت سیب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *