داستان مثل یک وجب روغن روی آش

از آبشار پرسیدند
۲۳ بهمن ۱۳۹۵
یادی از گذشته ها 1
۶ اسفند ۱۳۹۵

داستان مثل یک وجب روغن روی آش

 

ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می پخت
و خودش در مراسم پختن آش حضور می یافت تا ثواب ببرد.
رجال مملکت هم برای تهیه آش جمع می شدند و هر یک کاری انجام می دادند.

6350915194781504614511093169_95dd766ae5_z

خلاصه هر کس برای تملق وتقرب پیش ناصرالدین شاه مشغول کاری بود.
خود شاه هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از بالا نظاره گر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه در پایان کار دستور می داد به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد
و او می بایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.
پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد
و آن که مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب روغن رویش ریخته شده دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد.
به همین دلیل در طول سال
اگر آشپزباشی با یکی از اعیان یا وزرا دعوایش می شد به او می گفت
بسیار خوب بهت حالی می کنم دنیا دست کیه… آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *