ﻋﻄﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ
۱۵ تیر ۱۳۹۴
ادمهای خاص
۱۵ تیر ۱۳۹۴

خواهم که آتش افتد،

خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد
پایم چو پایه ی رز، یارب شکسته بهتر
تا از حریم خویشم، بیرون گذر نباشد
پیمانه ی تنم را، بشکن که بر لب من
لب‌های باده نوشان، شب تا سحر نباشد

10264435_1480877698810793_842202034343224036_n
چون موج از آن سزایم این سرشکستگی شد
کز صخره های تهمت، دل را حذر نباشد
در شام ِ غم که گردد، همراز و همدم من؟
اشکم اگر نریزد،………. آهم اگر نباشد
زنده یاد خانم سیمین بهبهانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *