آدمها
۲۴ تیر ۱۳۹۲
مترسک
۲۴ تیر ۱۳۹۲

خدای من چرا

خدای من چرا
امروز اینجا همه چیز متفاوت شده است…
من مدت‌هاست کوهی را می‌شناسم،
امروز به عظمتش می‌بالید…
مدتهاست جویباری خفته در کابوس مرداب را میشناسم
که امروز حرف از دریا میزد…
تفاوت فاحشی است میان لبخند و نیش خند…
من امروز در خیابان لبخند را دیدم، به دنبال لبها می گشت…
امید را دیدم که دوباره به معنای خود فکر میکرد…
عشق را دیدم، خود را می تکاند،
بین خودمان باشد گویی زیباتر شده بود..
دستی را دیدم، دست ِ دیگری می جست…
پایی پینه بسته را که گویی رمق یافته بود…
و مردی خسته را که زیر چشمی به کلید شما نگاه می کرد…
زنی را دیدم که امروز سرش را بالا گرفته بود…
من دانه ای را دیدم که دیگر از جوانه سبز خود هراسی نداشت…
و پرنده ای منتظر به درهای قفسش خیره بود…ایا اینجا ایران است ؟؟؟؟
بیدار شدم ..کاش خواب من در دیار من تعبیر میشد
وای چقدر خسته ام بازهم بخوابم
ارزو در رویا !!

chera

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *