نیایش
۷ مهر ۱۳۹۲
غزلی زیبا از یغمای جندقی
۷ مهر ۱۳۹۲

تنهای تنها

خداوند برای گفتن حرفهای بسیار داشت
که در بی کرانگی دلش موج میزد
و بیقرارش میکرد
و آن هنگام دریاها را از اشکهایی که در تنهاییش ریخته بود لبریز میساخت
با شوق ….انسان را افرید .به ان افتخار کرد .برای هدیه به او
عشق را افرید ..مهربانی را خلق کرد ودوستی را
.من وتو . را …..دریغ
اکنون آن پیکرتراش چه غریب در بین مجسمه های گونه گونه اش
باز تنها مانده است !؟ همه چیز بر فنا رفت
315367_316115608484630_370241207_n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *